رنگ مادر، رنگ زندگی
نوستالژی دوران کودکی
رنگ مادر، رنگ زندگی
نسیم، آرام پردههای ابریشمی خانهی مادری را به کنارکشید و خورشید چشمانم را نوازش میکرد. پلکهایم را به آرامی باز کردم عطر گلهای یاس مادرم ، نفس را پر میکرد.
مادرم خیاط بود و عاشق رنگها ،گلهای مهرش را درپاچههای ذهنمان میکاشت. او انگشتان آبرنگی داشت . عشق را در تمام دیوارهای سبزخانمان جاری می کرد. هر نقشی ،رنگی.
آبی، رنگ پدرم بود رنگی که جریان داشت و وسیع،آغوش که میگشود چون دریا،خنکی و نسیم و گرمای شنهای ساحل وجودمان رادر بر میگرفت .
آنوقت بود که بال میگشودیم و در آسمان زندگی اوج میگرفتیم ،
حال ما خود آبرنگ زندگی خود بودیم .مهر میکاشتیم و آبی سیراب میکردیم و سبزمیشد باورهایمان،
حال تو گلدانی باش تا مهر وجودم را به تو ارزانی کنم . آنوقت رنگین کمانی میشوی از رنگها ،
آبیات دریا ،سبزیات جنگل و گل می شوی در هر قلبی ...
نکیسا عوض مطلق . مربی هنری