بی تابی...
و من...
چه دل تنگ
چشم به راه آمدنت
غرق این اندیشه
که آیا نور کم سویی از امیدت هستم
یا نه ؟
بيتابي...
و من...
چه دل تنگ
چشم به راه آمدنت
غرق این اندیشه
که آیا نور کم سویی از امیدتهستم
یا نه ؟
نظاره گر رقابت جمعه ها می شوم
که هر کدام
تو را برای خود می خواهند
پس کجایی؟
ای حقیقی ترین وعده یمنتظران
تا کیبرایت قافیه بسازم؟
ببین:
بی قراری مان
به جمعه ها
هم سرایت کرد
بیا...
مريم عبد الحميدي ، گروه سنی ه، مرکز مجتمع