سکه ی حوضی

دسته : اجتماعی
زیر رده : داستان کوتاه
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ۱٨ سال به بالا سال
نویسنده : حمیرا خدابنده - کارشناس مسئول ادبی استان گیلان

خانه ی پدربزرگ خیلی قشنگ بود
. توی حیاط یک حوض بزرگ بود . حوضی که وقتی فواره هایش به هوا می رفت دلم می خواست بر روی آن می نشستم و بالا و پایین می رفتم و تمام محله را می دیدم.
پدربزرگ هر چند ماه یک بار آب حوض را عوض می کرد . گل و لای داخل آن را یک گوشه جمع می کرد و اطراف آن را حسابی آب و جارو می کشید.
اگرچه این کار برای پدربزرگ کمی سخت بود اما من از آن لذت می بردم و آرزو می کردم که پدربزرگ زود به زود آب حوض را عوض کند. چون اگر چیز بدرد بخوری ته حوض بود مال من می شد. داستان سکه پیدا شده ته حوض و ...

مشخصات داستان
زبان : فارسی